کاشان نیوز ــ مهدی سلطانیراد: ۱- اینجا کاشان است، شهری در آخر دنیا، جائی که شبیه به هیچ یک از کوره دهاتهای دورافتاده این سرزمین هم نیست! اشتباه نکنید، به جان این قلم مستقل و تند و تیز قصدم توهین و هتک روستائیان باشرف و اهالی باغیرت و سرافراز و بیتوقع دهات دورافتاده سرزمینم نیست. در همان دهات کورهها شاید ارزش مفاخر و انسانهای افتخارآفرینشان را میدانند و این چیزی است که در کاشان ما به کیمیا و افسانه و چه بسا داستانهائی میماند که مادربزرگها برای نوههایشان تعریف میکنند! اینجا آخر دنیاست، اینجا یعنی همان کاشان به همان اندازه که برای ورزشکاران و قهرمانان ملیاش ارزشی به اندازه یک دانه ارزن قائل نمیشوند و ترهای خرد نمیکنند برای چهرههای شاخص علمی و و سیاسیون نامدار و خدمتگذار سابقش و البته هنرمندان نامیاش نیز که حتی سر به تیره تراب هم گذاشتهاند همین آش و کاسه است!
الهیار صالح و حسن نراقی و سهراب سپهری و ارباب حسن تفضلی و حاج محمد فقیهی و امینالله رشیدی و رضا ورزنده که معرف حضورتان هستند؟ اینها تنها معدودی از لیست بلندبالای مفاخر نامدار شهرمان بهشمار میروند. اما شرط میبندم رئیس کمیبسیون فرهنگی شهرمان نصف اینها را هم نمیشناسد و وقتی این چهرهها که در خارج از کاشان سرشناستر هستند برای یک مسئول مدعی تدوین سازوکار امور فرهنگی در پارلمان شهری ناشناس بمانند، توقعی نیست که حتی یک کوچه بنبست در زادگاهشان به نامشان نباشد!
البته میگویند بلواری در حوالی راوند بنام سهراب است و بلواری دیگر که طولش تنها به چند ده متر بیشتر نمیرسد و حوالی بلوار دانش و صنعت واقع شده، بهنام ارباب نامگذاری شده. اما کیست که نداند اینها بیشتر به یک دهنکجی به مفاخر شهرمان میماند و بس!
۲ – هیچ مدرک و سندی وجود ندارد که نشان دهد و ثابت کند دستکم در طول دو دهه اخیر برای یک قهرمان ورزشی ملی در کاشان پاسداشت و قدرشناسی مناسب و درخوری برگزار شده باشد و به همین خاطر است که شاید در ایران نام کاشان را نه با ورزشکاران ملی و نامیاش نظیر «حاجصفیها» و «غفورها» و «مقامیها» و «جعفریها» و «شجاعیها» و «پایدارها» که با حاج «محسن قرائتی» و لهجه کاشونی او و برنامههای تأثیرگذار و دوستداشتنی شبهای جمعهاش در شبکه یک میشناسند که سالهاست در ذهن ایرانیان نقش بسته.
اگر سهراب سپهری که قمیها به خاطر اینکه تنها در قم متولد شده مدعی تملک او هستند و کرمانیها که موزه وسائل شخصی و برخی آثارش در شهرشان واقع شده را کنار بگذاریم، فقط میماند یک «امیر غفور» که بهتازگی اصفهانیها در میان سکوت و انفعال خودمان سندش را در شبکه استانی و نه یک بار، که دو بار به نام خود زدند و صدایش را هم درنیاوردند!
صدایش که البته آنقدر بلند بود تا اگر در میان مسئولین پرکار و خستگیناپذیر اداره ورزش و جوانان و جائی مانند شورای اسلامی شهرمان گوش شنوائی پیدا بشود ــ که نمیشود ــ رگ غیرتی به لرزه بیفتد و مقداری گوش استاننشینان را بابت این جعل آشکار شهر و دیار یک قهرمان ملی و همشهری سهراب سپهری بپیچاند!
از مصادره اخیر نام و عنوان زادگاه «امیرغفور» که بگذریم حدود یک سال پیش بود که عنوان پایتخت فرش ایران به تبریزیها رسید و برخی شایعات هم حکایت از این میکنند که ممکن است عنوان شهر خانههای تاریخی هم به شیراز برسد و خیلی باید خوششانس باشیم که گل محمدی و گلاب را در این هنگامه خوابآلودگی مدیران شهرمان که ید طولائی در نطق و ایراد سخنرانی و نسخهپیچیدنهای ناشدنی برای انواع و اقسام بحرانها و چالشهای شهر دارند دیگر شهرهائی که گوش خواباندهاند از ما ندزدند و به اسم خودشان سند نزنند!
.. و اما درباره شماره ۱۰ خوش قد و قواره و محبوب تیم ملی والیبال ایران و عصای دست «ولاسکو» و «لوزانو» ماجرا به حدود یکی دو ماه اخیر و میزبانی کشورمان در مسابقات لیگ جهانی والیبال در تهران بر میگردد. گویا صداوسیمای اصفهان در بخش اخبار خود از شماره ۱۰ تیم ملی والیبال ایران که در این مقطع بهدلیل درمان مصدومیت خود غایب مهم و سرشناس تیم ملی بود بهعنوان یک اصفهانی! نام میبرد و چندی بعد که همین روزها باشد و موعد اعلام لیست مسافران ایرانی تیم ملی والیبال برای المپیک ریو، این ماجرا تکراری دوباره مییابد و باز هم از «غفور» در بخش اخبار شبکه استانی به عنوان یار اصفهانی! تیم ملی در ریو نام میبرند. ناگفته پیداست که این اتفاق ناخوشایند و جعل نام و عنوان زادگاه او به نام و عنوان شهری دیگر «امیرغفور» را نیز ناراحت و ناخشنود کرده اما آیا سکوت او در آستانه اعزام کاروان ورزشکاران ایران به برزیل نباید با واکنش کسانی که هنگام المپیکیشدن والیبال ایران با «امیر غفور» خود را به کوچه علیچپ زدند و انگار نه انگار که غفور ستاره والیبال المپیکی شده ایران است جبران شود؟!!
اصلأ بگذارید این مطلب را با یک یا چند سئوال ادامه دهیم؛ آیا وقتی امیرغفورها در شهر خودشان غریبهاند و حتی به اندازه سنجاقشدن نامشان بر روی یک بوستان ۱۰۰ متری- البته از سوی تعدادی صاحب منصب دستگاههای اجرائی و شهری و نه مردم کوچه و بازار – فاقد ارزش و اعتبار هستند، چه توقعی میرود که غریبهها برای ناخنکزدن و تملک یواشکی و نرم آنها آستین بالا نزنند؟!! اصلأ همین چند وقت پیش که امیرغفور اعلام کرد قصد راهاندازی یک آکادمی والیبال دارد، شاخکهای وقتشناسانه کدام مسئول اداری و اجرائی در این شهر به جنبش افتاد تا سریع دست به کار شود و کم و کسریهای غفور در عملیشدن این اقدام مثبت و ارزشمند برای اجرای این ایده در شهر کاشان را پیگیری کند که امروز توقع داریم مصادره امیرغفور به نفع دیگران با واکنشی حتی در حد ولرم و ملو از طرف صاحبمنصبان سکوت پیشه کرده در شهرمان روبهرو شود؟!!
اینجا مگر گنبد یا ارومیه است که توقع داشنه باشیم امیر غفوری را که مثل «فرهاد قائمی» بعد از المپیکیشدن حلواحلوا میکنند و انواع و اقسام پاداشها را تقدیمش میکنند به وقت امروز کسانی هم در قامت مسئول فلان اداره و دستگاه مرتبط با ورزش و یا شورای شهر در مقابل مصادره نام و عنوان زادگاهش واکنش نشان دهند؟!!
۳ – ما مدتهاست و چه بسا سالهاست که دندان طمع داشتن مسئولینی دغدغهمند و همهجانبهنگر که ورزش و نیاز مردم و شهروندان به تفریحات سالم را مانند دیگر چیزها مهم بدانند در شهرمان را کشیدهایم و انداختهایم به دوردستها و خیالمان را راحت کردهایم. به قول معروف همین هست که هست! چیزی شبیه آش کشک خالهای که چه بخوریم و چه فقط نگاهش کنیم به پایمان نوشتهاند! اینجا آخر دنیاست! در گنبد و آمل وقتی شایعه کنارکشیدن تیمهای جواهری و کاله از لیگ برتر والیبال ایران به گوش میرسد و عنقریب است که به واقعیت بپیوندد، صغیر و کبیر مسئولان شهر به تکاپو میافتند تا از این تراژدی با هدف جلوگیری از توقف شادی و نشاط اجتماعی و استمرار پمپاژ انرژی و روحیه جنگدگی به متن و بطن مردم دوستدار ورزش و ورزشکاران شهرشان جلوگیری کنند، اما در اینجا، یعنی همان جائی که من آخر دنیا صدایش میکنم اوج خلاقیت رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر در ارائه ایده نصب بلندگو در همه میادین شهر جهت پخش هماهنگ اذان متبلور میشود و کسی در این بین نمیپرسد که پس کارکرد سیستم صوتی این همه مسجد و حسینیه در شهر بههنگام اوقات شرعی چیست؟!! حالا بماند که کک دوستان هم نمیگزد اگر مثلأ همین بیخ گوشمان اراک در لیگ برتر والیبال نماینده داشته باشد و کاشانیها که باریج اسانسشان با «مصطفی شجاعی» و «امیرغفور» در لیگ برتر والیبال فصل ۸۹ با کسب عنوان چهارمی شگفتیساز لیگ بود بهقول معروف سماق بمکند و..!! حالا بماند که سالن ورزشی ۳هزار نفری و نیمهکاره کاشان با هزینه میلیاردی در جوار باغ فین آرام آرام در حال نابودی و فرسودگی است و هیچ مسئولی در این شهر خم به ابرو نمیآورد چرا که فرهنگ، ورزش و امور اجتماعی و نشاط عمومی در نظر این عده تعریف دیگری دارد و لابد به خاطر همین نوع نگاههاست که کاشان به آخر دنیا بیشتر شبیه است تا اولین خواستگاه تمدن بشری!
اینجا کاشان است، جائی در آخرین نقطه دنیا! شهری که شبیه هیچ دهکورهای در این سرزمین نیست! به خیالمان در این شهر اگر امروز رئیس شورای اسلامیاش تحصیلات عالیهای مرتبط با ورزش داشته باشد که دارد، محال است که باریج اسانس و فرش چلسی و توزین الکتریک به همین راحتیها بیخیال سرمایهگذاری در ورزش قهرمانی شوند! و با این وجود البته چیزی شبیه غیرممکن که قهرمان ملی و المپیکیاش با لبخندی تلخ شاهد مصادره نامش توسط غریبهها باشد.
اینجا کاشان است، نه جائی شبیه گنبد و آمل و ارومیه و مشهد و تبریز که ورزش به موازات دیگر مسائل برای اعضای پارلمان شهریشان ارزشمند و مهم است و برای این کار نیز ابائی از بهکارگیری مشاوران امور ورزشی در ساختار مجموعهشان ندارند چرا که شادی و نشاط اجتماعی را برای مردم شهرشان در حد آب و نان میدانند. جای دوری نمیرود اگر دوستان پارلماننشین شهریمان مثل همان پروژه مثبت و بهدردبخور مرکز پژوهشهای شورای شهر که الگویش را با سفر به مشهد و اصفهان گرفتند، سری هم به گنبد و آمل بزنند و ببیند همکارانشان در آن بلاد چه دیدگاههای دغدغهمندی در مورد حمایت جدی از ورزش قهرمانی و نشاط اجتماعی دارند. به جان این قلم مستقل و تند و تیز خدا را خوش نمیآید که هر روز بشنویم که کاشانیها در ایران صدرنشین و یکهتاز جدول دلمردهترین و افسردهترین مردم ایران هستند و تا دنیا دنیاست صدرنشینی این گروه در اختیار مردم و شهروندان شهر ما خواهد بود!
منبع: کاشان آنلاین
سلام. کاشان و فرهنگ؟؟حرفهای خنده دار نزنید.اینجا فقط چهارتاشوید روی سر مهم است و لاغیر.
جانا سخن از دل ما می گویی... همچنان است دو مشکل اساسی ما کاشانی ها ؛ درخت نکاشتن و درخت دوست نداشتن و فرهنگ استفاده از تلفن همراه ... امیدوارم روزی ما کاشانی ها هم پا و هم سطح ۸۵۰۰ سال مدنیت ایران شویم.
شرط میبندم رئیس کمیبسیون فرهنگی شهرمان نصف اینها را هم نمیشناسد ... چقدر مسخره! تو هیچ جای دنیا ندیدیم تو گزارش تحلیلی شرط بندی کنن :/
سلام .چیزی که در این شهر برای خیلی از مسئولین مهم نیست مسئله فرهنگ است .در واقع اعتقادی به مباحث فرهنگی وهنری ونقش وتاثیر آن برتوسعه شهر ندارنند.اگر از اکثر مدیران تاثیر گذار در دهه اخیر سئوال کنید چه تعریفی از مجتمع فرهنگی یا نگارخانه ،سالن نمایش ،انجمن های هنری وغیره دارنند اکثر قریب به اتفاق با این واژه ها بیگانه اند.کافی است نگاه کنید به بروشورهای تبلیغاتی کاندیداهای مجلس یا شورای شهر. یک خط آن هم بصورت کلی در خصوص فرهنگ چیزی ذکر کنند.
کاشان شهر مرده ها ست.شهر عزا و عزاداری.بایدپایتخت روضه ایران و شاید جهان اسلام بشه!
کاملا کمال تشکر دارم از عزیزی که این مطالب رو نوشته، من به عنوان شهروند کاشانی و خبرنگار و دانشجو خبر صداوسیما ازتون نهایت سپاس ودارم. این مطالب از بی توجهی به قهرمان شهرمان توی ذهن بنده به عنوان گزارش بود.ولی فرصتی برای رونویسی وبازگو نبود. ممنونم ازتون ،ولی امیدواریم مسئولین توجه کنند و باز نگاهشون رو نبندند????
احسنت