کاشان نیوز-مرضیه گیلاسی: از همان زمانی که داشتیم وارد محدوده خرمشهر و شلمچه میشدیم حالتهایش را زیر نظر داشتم. قبلاً هم آمده بودیم اما از آن روز ۱۰ سال میگذشت اما دوست داشتم این بار هم او را زیر ذرهبین ببرم. همهاش در سکوت بود، سکوتی ممتد. چشمهایش را به جاده دوخته بود و با سرعت رانندگی میکرد. غرق بود آنقدر متفکر بود که مرتب مسیر را اشتباهی میرفت. روزهای سختی را درگذشته گذرانده بود. لحظههای سخت جدا ماندن از همرزمانش، ماندن او و پرواز آنها؛ لحظههای طاقتفرسای مجروحیت و جراحیهای ۱۰ ساعته و بستریهای طولانیمدت در بیمارستان و… .
و خیلی حرفها و خاطراتی که من از درک آنها قطعاً ناتوانم. ماشین را بدجوری میتازاند. کمی غیرعادی بود. رفتارش طوری بود که من را به سکوت وامیداشت. من جرئت حرف زدن یا پرسیدن سؤال نداشتم؛ اما تماموقت به چهرهاش خیره شده بودم. گفته بود میخواهم نماز ظهر و عصر را آنجا بخوانم، همان شلمچه، همانجایی که روزی در عنفوان جوانی در سن ۱۷ سالگی درس وطندوستی و انساندوستی را خوب جواب داده بود و امروز برای تجدید خاطره آمده بود.
اندکاندک لبهایش داشت زمزمهای را نجوا میکرد: «کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی»
دقیقاً میتوانستم حدس بزنم که در چه حال و هوایی سیر میکند؛ و بازهم سرعت بیشتر و بیشتر و من در ندانستن علت این سرعت داشتم دستوپا میزدم.
برای رسیدن به شلمچه میبایست از میدان مقاومت عبور میکردیم. تابلو ۵ کیلومتر را نشان میداد که به مقصد مانده است. اندکاندک سکوتش داشت برایم معنا مییافت. با خودش فکر میکرد که ماندنش تا این روزها چه نتیجه ایی داشته است؟ داشت با خودش تحلیل میکرد که آیا آرمانهای حقیقیاش در لابهلای خاطراتش پیدا میشوند؟
اینجا شلمچه است همانجا که درس وارستگی و رهایی از زرقوبرق دنیا را یاد گرفته بود. اینجا شلمچه است همانجایی که عنوان جانبازی و جانباختگی برای میهن را به دست آورده بود. اینجا شلمچه است همانجایی که عبور کردن را بهعنوان اولین درس عاشقی آغاز کرده بود. اینجا شلمچه است همانجایی که برای او شروعی دوباره برای نوشتن مشق انسانیت و گذشت و ایثارگری بود و…
در بدو ورود آنچه توجهم را جلب کرد سنگر حجاب بود. آنهایی که چادر نداشتند را دعوت به سر کردن چادر میکردند؛ و من از قبل گفته بودم اگر اجباری باشد نمیآیم و بیرون خواهم ماند. دخترخانم جوانی طرفم آمد و گفت بفرمایید داخل چادر سرتان کنید و من امتناع کردم، بعد از مختصر گفتگویی که معلوم بود اعتقادی جز به روایت و برداشت خود را نخواهد پذیرفت گفت پس بفرمایید.
صدای سهبعدی از صوت تیر و تفنگ و توپ و تانک، فضایی را آفریده بود که تلاش میکرد بازدیدکننده را به آن روزها ببرد. راویان نیز در گوشه و کنار دشت و خاکریزها مشغول توصیف فضای منطقه بودند و چند تا گروه نمایش هم برنامههایی را اجرا میکردند که چندان به مذاقم خوش نیامد چون سعی داشتند بیدلیل احساسات میهندوستی و مردمدوستی شهدا را به موارد دیگری ربط بدهند؛ به سیاسی کاریهای امروز و توجیه …و در این میان من او را گم کردم. لابهلای جمعیت گمش کردم یا شاید خودش را گم کرد که از تیررس نگاهم دور بماند تا با خودش اندکی خلوت کند. ولی تمام مدت من غم مبهمی را در چهرهاش بهوضوح میخواندم.
…آنجا بود روی تپه خاکریز مانندی تنها زانویش را که میتوانست خم کند بغل کرده بود و آنیکی پایش مثل همیشه دراز بود و به دوردستها خیره مانده بود. نزدیکش رفتم و پشت شانهاش زدم و گفتم در چه حالی؟ و پاسخم سکوت به همراه نگاه معنادار که باید آن را ترجمه میکردم. از ضریح درست کردن با کلاه آهنی رزمندهها و لباسهایشان شاکی بود و بدتر اینکه ناراحت بود چرا در آن زیارتگاه پول ریخته بودند که بهنوعی بدعت تلقی میشد. از بیاطلاعی راویان و عدم ترجمان صحیح فرهنگ ایثارگری شکوه داشت؛ و نکته جالبتری که تو نگاهش موج میزد این بود که میتوان فرهنگ حاکم بر آن دوران را در همین زندگی روزمره و محل کار اعمال کرد. میشود صداقتی که آن روزها بچه رزمندهها باهم داشتند در مقابل رئیس اداره و اربابرجوع هم داشت، میشود رعایت حق دیگری را مثل همان روزها در جامعه شهرنشینی داشت و…
ولی آنجا فقط پوستهی فرهنگ ایثارگری و گذشت و ازخودگذشتگی و ساده زیستی و فروتنی عرضه میشد آنجا فقط توپ و تیر و تانک و روضه و شعار یا حسین و خاک و خاکریز و…همین
اجتماعی , اخبار , دستهبندی نشده , یادداشت
به بهانه سالگرد آغاز جنگ تحمیلی
سفری از درون به بیرون شلمچه
لینک خبر:https://kashannews.net/?p=61054
نظرات
دیدگاه شما لغو پاسخ
آخرین ارسال ها
-
نگاهی به نقاشیهای آذرخش فراهانی و پانیذ رفیعی مهر در گالری مریم
-
حذف تدریجی بازار سنتی کاشان
-
استرک ؛ تاریخی با زبان رمانتیک
-
چطور زرپاد امنیت معاملات طلا را تضمین میکند
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
آخرین ارسال ها
آخرین ارسال ها
-
نگاهی به نقاشیهای آذرخش فراهانی و پانیذ رفیعی مهر در گالری مریم
-
حذف تدریجی بازار سنتی کاشان
-
استرک ؛ تاریخی با زبان رمانتیک
-
چطور زرپاد امنیت معاملات طلا را تضمین میکند
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
سلام بسیار زیبا و روان نوشته شده بود و تمام صحنه ها را در ذهنم تصویر کردم. تمامی این عزیزان فرشته هایی آسمانی اند در میان ما که متأسفانه قدرشان را نمی دانیم. اگر من هم از سنگر حجاب می گذشتم قطعآً حجابم را تغییر نمی دادم!
خواندنی بود و دلبرانه. (هرچند با بعضی جملات مثل عرضه شدن پوسته فرهنگ ایثارگری در آنجا موافق نبودم... همین پوسته بود که شما و ما را به یاد این همه اندیشه های بلند انداخت دیگر. اگر نه که بیش از اینها فراموش میشد;) اما همین صداقت و شجاعت در ابراز عقیده توسط خانم گیلاسی عزیز ستودنی است.