کاشان نیوز ــ محمد مشهدی: جمعه گذشته به بهانه ای با «محمود ساطع» نازنین به طرف کویر راه افتادیم. ابتدا سری زدیم به مزرعه جعفرآباد واقع در دوسه کیلومتری جاده فیضآباد به آران و بیدگل؛ قلعه کوچک خیرآباد را در پس مزرعه سیاحتی کردیم و به گفتوگو با «عزیز علی حاجی» که همراه فرزندانش در مزرعه جعفرآباد مشغول آبیاری بود، نشستیم.
پس از آن از جاده مقابل کمپ جنگلبانی به طرف شمال حرکت کردیم تا چند مزرعه ببینیم. در میان راه به مزرعه چاله رسیدیم. در این آفتاب لطیف خانوادههای زیادی در دشتها و مزارع و اتاقهای کویری دور هم آمده بودند. مقابل یکی از اتاقها که ساکنین در پناه «آفتابروی» آن نشسته بودند، توقف کرده و از آنها اجازه خواستیم.
میزبان ما آقای «عباس شکاری» بود که به گرمی ما را پذیرفت خود و پدرش از قدیم دشتبان مزرعه بودهاست. خانه و مزرعه آقای شکاری در «سیازگه» جایی بین چاله و چارتاقی قرار داشت. به جز آن در قدیم این خانواده شکارچی هم بوده و انواع وحوش را که در اطراف زیاد بودند، شکار میکردند تا اینکه قوانین دولتی شکار را بر آنان محدود کرد.
«چاله» و «چارتاقی» در اصل دو دشت کنار هم هستند، اما گویا مزرعه چاله برای تمایز از «چاله سمبک» بر چارتاقی مضاف شده است- «چاله چارتاقی». در این دو دشت بیش از ۴۰۰ چاله یا مزرعه کوچک وجود دارد که در آن معمولا هندوانه میکارند، اما در سالهای اخیر پستهکاری هم مرسوم شده است.
آب این منطقه بهشدت پایین رفته و خیلی از چالهها متروک مانده، زیرا برای رسیدن به رطوبت باید زمین حدود یک متر گودتر شود. با این اوصاف رفت و آمد و اُتراق در این مزارع به ویژه در ایام تعطیل سنتی جاری است و اینجا پاتوقی است برای بهرهمندی از زیبایی طبیعت و هوای دلکش.
چالهها در پاییندست ماهورها قرار دارند و طبعا آب ماهورها در آنجا ذخیره میشود مثل چاله سنبک. از تاریخ این شیوه کشاورزی خبری نیست اما قراین نشان میدهد که حداقل صدها سال است که این شیوه جریان داشته باشد.
چالهها عموما متعلق به اهالی آران و بهنوعی در تقابل با چاله سمبک است که ازآن بیدگلیها است. جالب است که معامله با این دو چاله نیز متفاوت است، چاله سمبک حالت مینیاتوری دارد و بیشتر بهعنوان میراث طبیعی منطقه تلقی میشود و در نتیجه ساخت و ساز هم در آن ممنوع است، اما چاله چارتاقی بزرگتر و وسیعتر از سمبک هست چنانکه تعداد چالهها نیز بیشتر است و اهمیت آن بیشتر معیشتی تا فرهنگی. در نتیجه ساخت و ساز هم انجام میشود و منظر طبیعی آن کمی دچار خدشه شده است.
با این اوصاف خانههای دنج در کنار آبی که از چالهها گرفتهاند و آتشی که مقابل اتاقها برپاست چشمانداز زیبا و دلکشی را تصویر میکند، به وِیژه در پس درختان تاق جنگلی گاهی محیطی خیالانگیز و دلربا به دست میدهد.
در مزرعه چاله ساختمانی مخروبه از دور نمایان است. این ساختمان اتاقی است دراز حدود ۴ در۶ متر که تخریب و متروکه شده اما هنوز تاقچهها و فرم داخلی آن در برخی قسمتها نمایان است. بنا خشتی است اما آجر هم در آن بهکار رفته و در بخش داخلی گچ اندود است. پیرامون آن انواع و اقسام سفال و بعضا ظروف چینی شکسته بهچشم میخورد. کاربری این بنا همان کاربری مساجد دشتی منطقه است که در جای دیگری درباره آن سخن گفتهام. معمولا در هر مزرعهای این مساجد وجود دارد و عمدتا مخروبه است اما در برخی مزارع هنوز اینگونه مساجد پابرجاست؛ جایی برای استراحت، گپوگفت، خواندن نماز و گردهمآیی مذهبی و عرفی کشاورزان، جز این که در قدیم «سرجه گرفتن» (تعیین زمان آبیاری با ساعت آبی) نیز در آن انجام میشد.
از آقای شکاری درباره وجه تسمیه مزرعه چارتاقی پرسیدیم که ما را به بنایی رهنمون کرد که مسجد متروکه دشت چارتاقی بود. این بنا را حدود۵۰ سال پیش بر پایههای بنای چارتاقی قدیمی ساخته بودند که هلالی آن در زیر بنا پیدا بود. حفاران غیرمجاز در کف بنا و اطراف آن چاهها و چاهکهایی حفر کرده بودند. در درون بنا پایه ایآجری و بسیار قطور را سوراخ کرده بودند که ضخامت و استحکام آن عجیب مینمود و در اطراف نیز بر اثر این حفاریها آب انباری از زیر خاک نمایان شده بود.
در خاکبرداری دیگر در ده- پانزده متری بنا نیز بازمانده دیوار ضحیم آجری نمایان شده بود. باور بر این بود که این بنا در اصل کاروانسرایی بوده که به زیر خاک رفته است. این گمان با موقعیت چارتاقی نیز سازگار است زیرا این بنا در مسیر جاده شرقی ایران قرار دارد که از کاشان به خراسان میرفته است. منطقی است که این کاروانسرا در محل دسترسی آب شیرین بنا شده باشد که چارتاقی این ویژگی را هنوز هم دارد، با این اوصاف شاید هم عمارتی با کاربردی دیگر و شاید قصری در این طبیعت دنج و زیبا.
بسیار ضروری است که اداره میراث فرهنگی شهرستان به شناسایی و ثبت و نگهداری این بنای مهم یادگاری از گذشتههای دور و فراموششده اقدام عاجل نماید.
برای دیدن منطقه «چاه کُنجه» که در شمال شرق قرار دارد از میان مزرعه کاری عبور کرده و در پای خطبشکن به طرف راست رفتیم. چهارپنج کیلومتر جلوتر در مقابل ما منطقهای پست نمایان شد و در دوردست آن چند درخت و ماهورهای شنی. که بنایی از دور میان آن خودنمایی میکرد. در پایین نیز آغلهای حفر شده در زیر زمین که سقف قوسی آن در کف زمین قرار داشت و حدود سه- چهار متر عرض و سی متر طول داشت و بنایی دستکن در عمق پنج متری که ظاهرا در اصل کاربردی غیر از آغل داشت جایی برای زندگی انسان.
در نزدیکی ماهورها چاه یا چشمه کنجه قرار داشت، آبگیری مدور به قطر ده متر که بسیار منظره زیبایی به وجود آورده بود. چند نفر هم در دل ماهورها لم داده بودند. چاه کنجه همانطور که از نامش پیداست جایی دنج و نسبت به منطقه مرنجاب بکر و دست نخورده است، حتی در اینجا از گیاهان طاق هم خبری نیست تا چشمانداز را محدود کند. (درباره چاه کُنجه باید در مجالی دیگر سخن گفت.)
تپهماهورهای ریگ که از دور خالی از سکونت به نظر میآید، پر از تکاپو و هیاهوی مردم است؛ پناهگاهی آدمها برای دوری از انواع آلودگیها و تنشهای درون حصار شهر و خانه.
از چاله کنجه که برگشتیم نهار آماده بود و ما میهمان خانواده آقای شکاری بودیم- آبگوشت لوبیا با کدو که از دیشب بر روی اجاق حسابی پخته بود و برای ما میهمانان ناخوانده غذایی مطبوع و خوشگوار- آرانیها مردمانی خونگرم و به قول ما نوشآبادیها «چشم و دله(دل) دار» هستند.
دیدگاه شما