کاشان نیور- مقداد نمکی: قدیم، پشتدار قالی، بهغیراز انجام کار و آوای «دفتین» و رج به رج بالا رفتن قالی، فرصت شنیدن خاطرههای قشنگ ننهجون هم بود. او میگفت: قدیمها دورتادور آبادی ما پر از قلعه و باغ و اشجاری بود که هوای کویری آبادی را تلطیف میکرد. از هندوانههای دیم کار گرفته تا جو و گندم و شلغم و … «کهن دژ» نام یکی از قلعههای اطراف آبادی بود که چیز دیگه ای میخواندش. ننهجون حکایت زندگی درجایی که در دورههای قبل موردحمله و تاراج بوده را کم و پیش میدانست. میگفت: همین ابوزیدآباد، یک قلعهای داشت که یادگار مقاومت ایرانیان در برابر حمله مغولهاست. شنیده بود که شاهعباس برای اینکه مرکز ایران را از خطر یورش دشمن از جانب منطقه باتلاقی کویر نمک کنترل کند، دستور به ساخت مرنجاب را که یک دژ مستحکم برای مقابله حملات احتمالی بود، صادر کرد. او اینطور وانمود میکرد که منطقه ما، نقطهای امن بهواسطه وجود آمادگیهای دفاعی در برابر هر سوءقصد راهزن و دشمن و یاغی بود. ننهجون از پدافند غیرعامل خبری نداشت و هنوز شهری در زیرزمین نوشآباد کشف نشده بود، اما میگفت قدیم خانهها، از طریق نقیب به هم راه داشت. به هنگام باجخواهی یاغیها مردم در نقیبها پنهانشده تا زمان رفع خطر آن زیر زندگی میکردند. دوره قالیبافی من در کارگاه خانگی ننهجون مقارن بازمانی بود که هرروز خبر از بارش موشکهای دشمنی که از جنگ در سرزمین ما از راه زمینی ناکام مانده بود به حملات هوایی میپرداخت. آن روزها، ننهجون یک همسایهای داشت که به او میگفتند جنگزده. من با خودم میگفتم این دیگر چه فامیلی و نامی است. ننهجون میگفت: اینها مهماناند آواره جنگ هستند و بیخانه و کاشانه شدهاند. یکی از آنها که لهجه عرب داشت، تعریف میکرد که به آبادی ما در جنگ دهها بار، حمله هوایی شد تا جایی که شهر ما به «بلد الصواریخ» یعنی شهر موشکها نام گرفت؛ اما ما همچنان ایستادیم و مقاومت کردیم. آن زمان، عمق مطلب را نمیفهمیدم اما در فرصتی که برای ارائه سخنرانی و گزارش کار احیای بافت تاریخی شهرم در جمع شهرداران منطقه جنوب و جنوب غرب ایران و در نخستین شهر آجری دنیا حاضر شدم و در کنار لطافت رود جاری دز و از کنار بقعه سبزهقبا، خاطرات آن جنگزده مقیم آبادیمان تداعی شد. آری بهراستی آن روزهای سخت دفاع و مقاومت، برخی شهرها آماج بارش موشکهای دشمن بودند.
امروز چهارم خرداد، در تقویم به پاس مقاومت مردم شهر موشک ها به نام روز «دزفول» نامگذاری شده است؛ روز سپاس ما به خاطر مقاومت و پایداری آن روز دزفولی ها در برابر دشمن.
این روزها و در فرصت پایانی کار رئیس سابق دانشگاه جنگ در خانه ملت و همزمان با برپایی رزمایشهای غیور مردان ارتش، خیلی دلم میخواست ننهجون سالم بود و میتوانستم یکجوری برای او بگویم که دیگر غصهدار همسایه جنگزده دزفولی اش نباشد. حالا بعد از سالها دفاع و تجربه و تلاش باوجود قلعههای دفاعی مرنجاب و کرشاهی و کهن دژ و شهر زیرزمینی نوشآباد و … آبادی ما هم شهر موشکهاست. با این تفاوت که دزفول در دوره جنگ، آماج بارش موشکها بود و اما امروز آبادی ما در دوره تحریم، شهر پرتاب موشکهاست. حالا که نمیشود به ننهجونم نودساله به خاطر کهولت سن این پیروزی را به او حالی کرد؛ کاش بشه به نسل بعد او فهماند که…
daftin@
اقای مقداد نمکی چقدر متنهاتون به دل می شینه اگرچه من تصویری از نشستن پشت دارقالی ندارم ولی بارها وباره این صحنه راشاهدش بوده ام وجالبتراینکه نوشته هاتون تلفیقی از ین نوستالوژیهای بومی مختص منطقه وخاطرات آن دوران دور دهه شصت عجب ترکیب بکری ست پویا باشید