کاشان نیوز — سید محمود علوی: عذاب اضطراری، ترکیبی که میتواند بسیاری از مفاهیم گویا و ناگفته را به ذهن مخاطب متبادر سازد. اندیشهای که توانسته مجموعهای با این عنوان فراهم آورد، برتر از حال است، اما اضطراب اکنون را دارد. طرح جلد هر کتاب و مجموعه، ویترین آن گردآوریهایی است که به مخاطب القا میکند درون نویسنده چه آشوب یا آرامشی بوده که به عذابی اضطراری منتهی شده است.
این مجموعه با این ویژگیها میتواند اندیشه و ذهن نگارنده را خوانش کند و بیمطالعه درون، از همان بیرون آیینهی دل ظرفی شاعر را به تماشا بگذارد. از دیگر نکات قابلتوجه این مجموعه، نقاشیهای واژگانی است که با کلمات و تصاویری دلچسب ساخته شده، بهگونهای که در کتاب حاضر ترکیباتی نامتجانس میبینیم که با هنر شاعر، چونان ساختارهای همجنس کنار هم نشسته و یک مفهوم یکدست ساخته است:
قاب افتاده از تن دیوار!
قفل مانده بر دهان در!
نفس حبس در گلوی اتاق!
حالت امشب بد است یا بدتر؟
جانبخشیهای بهکاررفته در این دو بیت، از نخستین کار مجموعه که چهارپارهای سخت عنوان شدنی است، تصویری شگرف را فراچشم میآورد؛ همه چیز وارونه و به هم ریخته در نگاه میچیند؛ قابی که نباید بیفتد، دری که قفل بر دهانش خورده و اتاقی که به حال خفگی افتاده، و سپس شاعر حال آن شب را اینگونه توصیف میکند: چونان طبیبی که شاهد و نگران بیمار خویش است و در اتاق او به عیادت آمده و در ادامه:
در سرت درد منفجر میشد
ناگهان روی مبل پاشیدی
دل کاغذ به شور میافتاد
با مدادی که میتراشیدی
انفجار درد، شاعر متلاشی را تا اوج ناتوانی میبرد، بیاراده بر مبل رها میشود، استفاده از پاشیدن بهجای نشستن، و آنگاه شور زدن دل کاغذ که علاوه بر انساننگاری، با مصراع چهارم بازی جانانهای میکند و دستگاه «شور» را فرا یاد میآورد، که با صدای تراشیدن مداد بهگوش میرسد.
در سرودهای دیگر، تخت عنوان «عذاب اضطراری» با این دو بیت برخورد میکنیم:
گاهی گناهم شو، شراب قرمزم باش
چشم خدا هرگز به استغفار من نیست
بگذار تا دردی کش، محفل بمانم
صنعتگری حافظانه کار من نیست
اوجهنرنمایی شاعر را میتوان در این دو بیت تماشا کرد؛ شاعر، تنها بودن و خوب بودن را راز خوبزیستن دانسته و حافظی را فراخاطر میآورد که گفته است:
اگر شراب خوری، جرعهای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر، چه باک؟
بیتردید، شاعر حافظ را خوب میشناسد و رندانه بودن او را در سرایش میفهمد، و به نوعی غزل شیرین حافظ را با زبان امروز به کار برده و در پایان خود را پیش روی او کوچک یافته است.
پیرامون این مجموعه، سخن فراوان میتوان گفت: ساختارشکنیهای موجود، آرایههای زنده که شاعران امروز بیشتر دستی در آن دارند، سرودهها را رنگ و جلوهای خاص بخشیده است. البته، سراینده مجموعه، آغاز راهی است که پستی و بلندیهای بسیاری دارد؛ یکی از مواردی که باید به آن بپردازد، طبعآزمایی در قالبها و اوزان مختلف است. تعدادی از سرودهها چهارپارهاند، و دو مثنوی و یک غزل-مثنوی؛ غزلها زیبا، اما محدودند. در غزلی دلنشین و روحافزا و حرفدار با عنوان:
ریا، فریب، دورویی، کمی زرنگ شدن
شبیه جوجه برای فروش رنگ شدن
جامعهی حال، که هرکسی به فکر خویش است، از مهربانی و همدلی اثری نیست، و آرمانشهر، که بتوان در آن به آرامی زیست، فقط بهعنوان یک آرزو دنبال میشود. در پایان، برای جناب ظرفی عزیز، سربلندی و رفتن تا اوج را آرزو میکنم، و امیدوارم شاهد آثاری بیشتر و بیشتر از ایشان باشیم.
در پایان، بر این باورم که در فرصت مناسب، تمام کتاب را نقد خواهم کرد، تا این باور در گمان همگان بر جای نماند که جوانان ما استعدادهای درخشانی هستند، که باید بر آنها باور داشت، تا بتوانند فردای ادبیات را بسازند و راهگشای نسلهای پس از خود باشند، همانگونه که قدما به زبان آن روز، بهترینها را بر جای گذاشتند، و امروز، دگرگونی و زبان ساختارهای نوین را میطلبد… .
دیدگاه شما