کاشان نیوز-مهندس امیرعباس: منشا و ریشهی امیال و انگیزههای انسانی که در بستر اندیشه قرار میگیرند را میتوان در نهاد یا جایگاه ناهشیار ذهن پیگرفت. اثرات این تمایلات به صورت غیر مستقیم و یا حتا بیواسطه در رفتار، گفتار و اثرهایی که به منصهی ظهور میرسد پیجسته میشود. آنچه در بستر ناهشیار ذهن تثبیت شده بیشک در مناسبتها و به صورتهای گوناگون خود را نشان میدهد. این بستر که محل آرزو و آرمانها، دلخواستههای به نتیجه نرسیده و یا سرکوب شده میباشد که مرتبط با ناخودآگاه بوده و ایدهها از آن منتج میشود. در چنین سیری گفته میشود ایدهای که سوژه را به مقام بیان میرساند به دنبال امری دست نیافتنی است. سوژه در برخورد یا تعامل با عامل بیان منجر به رخداد و شکلگیری شده و به مقام بیان یا بیانیه میرسد. با لحاظ بستر اولیه مشخص است در تامل میان سوژه یا ایده، چالش بیانی که مقتضای ظهور است امری بدیهی تلقی شده و امکان تفسیر یا بازخوانی و خوانش فراهم میشود.
این تمایلات در مواقع بروز با گذر و عبور از لایههای مختلف ذهن که بسان فیلتر بر اندیشه، کلام و یا عمل تاثیر میگذارد منتج به نقشهای منحصر به فردی میشود که از آن به عنوان ویژگی خالق آن نام برده شده است. به عبارت دیگری آنچه شکل میگیرد و میتوان عنوان خلاقیت بر آن نهاد از ناخودآگاهی نشات گرفته که در سیر زمان با تعامل در جایگاه هشیاری بلوغ یافته خود را نشان میدهد، که در گذر از آموختهها، دانش فردی و جمعی با نظر به امر سوژه، در قالب اثری مختص خالق یا هنرمند به منصهی بیان یا بروز رسیده است. به عنوان مثال تابلو نقاشی آدم وحوای علی اکبر صادقی را میتوان مبین چنین امری پنداشت. جدا افتادگی و دوری از خواسته و امیالی که الزامن نکوهیده نیست. با تمام نشانه و آدرس، خطوط قرمز و ممنوعهای که در طول سالها گفته شده، به باور رسیده و شاید فراتر از معنی و موجودیت خود نقش ایفا میکنند، تداعی من ملک بودم و فردوس برین جایم بود را به ذهن متبادر میکند. دو چهره از مرد و زنی که از منظر ظاهری میتوانند نشان داده نشوند. با حضور صورتی از ابلیس با تنالیتهی رنگی قرمز، و شیطانکهای اطراف دو چهره که نقش کامل کننده تابلو را ایفا کردهاند. شکل دیگری به ساختار تابلو کمک کرده سیب است که در بکراند آدم و حوا مکرر شده، منتها سیبهای بخش حوا تمامن سبز هستند در برابر سیبهای زرد اطراف چهرهی آدم. با لحاظ نقش و حضور تابلوهای هشدار دهندهی ممنوعیت با نقش سیب. تابلو نقاشی بهشت یا لحظه رانده شدن آدم و حوا باز نمودی مکانی تمثیلی است. در جایی که برفروختگی و اغواگری ابلیس با اندامی از آتش در پشت سر آدم، با مکرر شیطانکهایی گرداگرد تابلو نشان داده شده است. این امکان برای بیننده متصور میشود که با لحاظ درخشش و تجمع وکنار همنشینی رنگها چشم از تمرکز برابر نقطهای از تابلو نمیایستد و چرخشی دایره وار به سمت لبخند آدم و حوا و سپس شیطان و شیطانکها دارد، تا در این سیر است به برداشت یا نتیجه دلخواهش برسد. مخاطب با اطلاع و یا پیشدانشی که از موضوع دارد امکان تاویل از وی سلب شده و همراه نقاش میشود. سیال بودن متن تابلو و چرخش و تکرار مکرر نمادها و نشانهها در کارهای پیشین صادقی خصوصن تابلو سیبها رفت و برگشت از فضای رئال، هنر قهوهخانهای به سورئالیسم و بالعکس را تداعی میکند.
صادقی در این تابلو دوتکه با لحاظ امر تخیل و عناصری که میتوان آنرا پیشمتنیت خواند از طریق تجسم مکان یا نمادی از موعود به ترسیم فضا یا بازنمودگی مکانی که پیشتر برای همه معرفی شده پرداخته است. به عبارتی از مکان بودگی با ترسیم ساحت فضا به نفع متکلم بودن تابلو نقاشی پیش رفته است. آدمی همواره در کشف و شناخت مکانی که بهشت خوانده شده میباشد و چه بسا آن را ارض موعود و وعده داده شده میبیند. شاید صادقی رانده شدن را برای هر لحظه آدمی دیده است، لوکاچ نظری دارد بر این مبنا که ما باید بتوانیم درونمایههای اثر هنری را به یاری روش بیان و ساختار اثر بشناسیم. فقط در این حالت درونمایهها بازتاب تجربهی واقعی محسوب خواهند شد. البته وی در ادامهی نظرش چنین آورده: برای شناخت موقعیت زمانبند اثر هنری راه درست توجه به وابستگیها و رابطهی شکل آن با شکلهای ممکن هم روزگار آن است، نه توجه به نسبت شکل آن با محتوایش. در این راستا نگاهی به مجموعهی ارائه شده در فضای هنری هشت چشمه بازتاب فانتزیهای ناهشیار نقاشی و هشیار آدمی است. تابلوهایی از دیوها یا شیطانهایی با چهرههای متفاوت که مشخصن بیان دلمشغولی و ذهنیت ارمانگرای نقاش را بازنمود کرده است.
علی اکبر صادقی نقاش پرکاری است که پرداختن به کارهای وی در این مقال نمیگنجد. دورههای کاری وی که شامل ویترای، آبرنگ، نقاشی قهوه خانهای، انیمیشن، و نقاش سورئال میشود، از او چهرهای شناخته شده ترسیم کرده است. شاید بتوان گفت سورئالهای نقاشی شدهی وی منحصر به فرد میباشد.
خرداد ماه ۱۴۰۴ فضای هنری هشت چشمه متخص نمایش آثار این هنرمند ملی بود.
دیدگاه شما